آیا تشکیلاتی نظیر شورای انقلاب فرهنگی، مجمع تشخیص مصلحت و امثال آن توسط ولیّ فقیه، دولت در دولت نیست؟

آیا تشکیلاتی نظیر شورای انقلاب فرهنگی، مجمع تشخیص مصلحت و امثال آن توسط ولیّ فقیه، دولت در دولت نیست؟
تشکیل این نهادها و دیگر دستگاه‌های دولتی بخشی از ساختار حکومتی اسلامند که ولیّ فقیه عهده دار اداره آن است. مزاحمت نهادها با یکدیگر در صورتی است که یکی از آنها زیر نظر ولیّ فقیه نباشد. بنابراین هر نهادی را که ولیّ فقیه به عنوان اولین مسؤول و شخص اول مملکت تأسیس کند، بخشی از ساختار حکومت اسلامی خواهد بود و سایر ارگانها باید با آن هماهنگی داشته باشند.
هر نهادی اعم از دولت، قوه قضائیه، مقننه، شورای تشخیص مصلحت نظام، شورای انقلاب فرهنگی و امثال آنها مشروعیت خود را از ولیّ فقیه می‌گیرد. پس منطقی نیست که فرد یا نهادی از حدود و اختیارات خود از ناحیه ولی امر مسلمین، شکوه ای داشته باشد یا به تأسیس نهادهای مورد نظر او مخالفتی ابراز کند. چه این که اِعمال نظر ولی امر در هر یک از نهادهای تحت حکومت، حق قانونی و شرعی اوست و رئیس جمهور و دولتی را که او تشکیل می‌دهد در حقیقت دولت ولیّ فقیه می‌باشد. البته آنچه سبب گردیده است که شبهه دولت در دولت مطرح شود، شورای تشخیص مصلحت نظام بوده است که از یک جایگاه قانونی محکم در قانون اساسی برخوردار می‌باشد.
منبع:ولایت فقیه ویژه جوانان -محمدرضا اکبری - صفحه ۱۰۲

آیا تشکیلاتی نظیر شورای انقلاب فرهنگی، مجمع تشخیص مصلحت و امثال آن توسط ولیّ فقیه، دولت در دولت نیست؟

آیا تشکیلاتی نظیر شورای انقلاب فرهنگی، مجمع تشخیص مصلحت و امثال آن توسط ولیّ فقیه، دولت در دولت نیست؟
تشکیل این نهادها و دیگر دستگاه‌های دولتی بخشی از ساختار حکومتی اسلامند که ولیّ فقیه عهده دار اداره آن است. مزاحمت نهادها با یکدیگر در صورتی است که یکی از آنها زیر نظر ولیّ فقیه نباشد. بنابراین هر نهادی را که ولیّ فقیه به عنوان اولین مسؤول و شخص اول مملکت تأسیس کند، بخشی از ساختار حکومت اسلامی خواهد بود و سایر ارگانها باید با آن هماهنگی داشته باشند.
هر نهادی اعم از دولت، قوه قضائیه، مقننه، شورای تشخیص مصلحت نظام، شورای انقلاب فرهنگی و امثال آنها مشروعیت خود را از ولیّ فقیه می‌گیرد. پس منطقی نیست که فرد یا نهادی از حدود و اختیارات خود از ناحیه ولی امر مسلمین، شکوه ای داشته باشد یا به تأسیس نهادهای مورد نظر او مخالفتی ابراز کند. چه این که اِعمال نظر ولی امر در هر یک از نهادهای تحت حکومت، حق قانونی و شرعی اوست و رئیس جمهور و دولتی را که او تشکیل می‌دهد در حقیقت دولت ولیّ فقیه می‌باشد. البته آنچه سبب گردیده است که شبهه دولت در دولت مطرح شود، شورای تشخیص مصلحت نظام بوده است که از یک جایگاه قانونی محکم در قانون اساسی برخوردار می‌باشد.
منبع:ولایت فقیه ویژه جوانان -محمدرضا اکبری - صفحه ۱۰۲

مبارزه با ثروت اندوزی در نظام اقتصادی اسلام

مبارزه با ثروت اندوزی

در نظام اقتصادی اسلام هیچ گاه جامعه بین دو قطب ثروتمند و فقیر تقسیم نخواهد شد و این مسئله از طریق به کارگیری قوانین مختلف اسلامی در زمینه احتکار، ربا، کنز، اجرای کامل مالیات‌های اسلامی و کمک گرفتن از مبانی معنوی و مذهبی تحقق می‌یابد. همچنین حکومت اسلامی اختیارات وسیعی در تمام زمینه‌ها از جمله کنترل ثروت دارد که به هنگام لزوم برای حفظ نظام جامعه می‌تواند از آن استفاده کند. اصولاً اقتصاد اسلامی چون با ایمان به خدا و مسائل اخلاقی و عاطفی آمیخته است، رنگ دیگری دارد.
در این مکتب طبق اصل «کفاف و عفاف» (درآمد به اندازه کفایت و نیاز)، همه خواهان زندگی آبرومندانه اند و نه بیشتر، و آزمندیهایی که سبب می‌شود یک انسان میلیاردها ثروت را یدک بکشد و در هر گوشه و کنار کشور مالک زمین‌ها و کاخ‌ها گردد، کاری جنون آمیز و غیر انسانی محسوب می‌گردد. در قرآن مجید بعضی از این گونه افراد به بیماران شکم گنده و مصروعی تشبیه شده اند که قادر به کنترل خویشتن نیستند.
تشکیلات بیت المال در نظام حکومت اسلامی، و اموال بخش عمومی، و خصوصی، و اقسام مالیات‌ها و اختیاراتی که حکومت برای وضع مالیات‌های فوق العاده در مواقع ضروری دارد نیز بحث‌های جداگانه ای است که شرح این مباحث از حوصله این مجال کوتاه خارج است.

منبع:بررسی فشرده ای پیرامون طرح حکومت اسلامی - مبارزه با ثروت اندوزی - صفحه ۳۶

علت مخالفت باولایت فقیه

برخي مخالفت‌ها با ولايت فقيه علّت دشمني آنهايي كه با ولايت فقيه مخالفند چيست؟ دشمني با ولايت فقيه يعني دشمني با علم و عدالت، دشمني با توانايي و فكر و مشورت. بله دشمنان اسلام، قدرت طلبان، دنياپرستان و متجاوزين به حقوق مردم، ولايت فقيه را برنمي تابند، و به صورت‌هاي مختلف مقابله مي‌كنند. انواع مخالفت‌ها در اينجا وجود دارد. صرف نظر از ساده انديشي‌ها و كج فهمي‌هاي عدّه ي كمي، برخي از افراد از اساس با اسلام مخالفند و آن را به صورت مخالفتن با ولايت فقيه بروزمی دهند. و برخي با تشيّع و برخي با روحانيّت و علماي دين مخالفند. برخیقبل از انقلاب بودند كه الآن هم به نوعي ديگر سر و كلّه شان دوباره پيدا شده، تزشان اين است: «اسلام منهاي روحانيّت». تز اسلام منهاي روحانيّت، مثل تز طبابت بدون پزشك واقعاً تعجب آور است! اسلام منهاي روحانيّت يعني پزشكي منهاي پزشك. چنين منحرفاني مي‌گويد: آقا! وقتي بيمار شدي قانون بوعلي سينا وجود دارد، تحفه ي حكيم مؤمن هست و… طب قديم بيماري شدي طبِّ هريسون وجود دارد، طبِّ سيسيل وجود دارد، نرم افزار up to date هست… اين قدر كتاب روي هم گذاشته شده، برويد خود را معالجه كنيد. كسي كه مي‌گويد اسلام بدون روحانيّت، دقيقاً مثل همين است. تازه آن كتاب‌هاي پزشكي را هم پزشك‌ها نوشته اند. و منابع اسلامي را هم علماي اسلام با فداكاري‌ها و تلاش‌هاي فرساينده حفظ كرده و تفسير نموده اند. اسلام بدون روحانيّت يعني طبِّ بدون طبيب، پزشكي بدون پزشك، معماري بدون معمار، مهندسي بدون مهندس. عدّه اي هم پيدا شدند متأسّفانه هنوز هم وجود دارند و گفتند: ما ولايت فقيه را قبول داريم؛ ولايت حضرت امام (ق) عليه السلام را هم قبول داريم؛ امّا ولايت بعد از حضرت امام را قبول نداريم. 

{أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ} [۱] «آيا 

به بخشي از كتاب، ايمان مي‌آوريد و بخش ديگر را انكار مي‌كنيد؟ ». 

مثل آن بيچاره‌هايي كه گفتند: اي پيامبر! گفتي نماز بخوانيم، روزه بگيريم، زكات بپردازيم، اينها همه را قبول داريم. امّا اينكه براي خودت جانشين تعيين كني، آن را ديگر قبول نداريم. برخي از ايشان گفتند: خدايا اگر اين حرف (جانشيني حضرت امير عليه السلام) حقّ است، از آسمان سنگي بيايد مرا نابود كند؛ كه آمد و نابودش كرد. [۱] 

بعضي گفتند: ولايتِ بعد از امام را هم قبول داريم، امّا به شرط اينكه ما هم سهمي داشته باشيم. تا آنجايي كه اينها فسادي نكرده بودند، نظام هم با آنها مدارا كرد. امّا بعد از آنكه دندان‌هاي طَمعشان را تيزتر كردند و مي‌خواستند به حقوق مردم و حدود اسلامي تجاوز كنند، رهبري و مردم در مقابل آنها ايستادند. در اينجا بود كه حتّي گروه اخير گفتند: ما ديگر ولايت فقيه را قبول نداريم. در حقيقت سخن آنها اين بود: وقتي كه ولايت فقيه بخواهد جلوي منافع نامشروع ما را بگيرد، ديگر آن را قبول نداريم. بلكه برخي از آنان به نوعي آشكارا و زشت به اين سخن تصريح كرده بودند. و گروه ديگري كه از همه خطرناك ترند مي‌گويند: ما ولايت فقيه را 

قبول داريم، امّا بيايم محتوا را خالي كنيم. شعار حمايت از ولايت فقيه را سر داده، امّا در عمل مطيع اوامر او نباشيم. اين ترفند، خيلي خطرناك است. اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌فرمايد: 

«ولَقَد قالَ لِي رَسولُ اللَّه|: إنِّي لا أخافُ عَلَي أمَّتِي مُؤمِناً ولا مُشرِكاً أمّا المُؤمِنُ فَيَمنَعُهُ اللَّهُ بِإيمانِهِ وأمّا المُشرِكُ فَيَقمَعُهُ اللَّهُ بِشِركِهِ ولَكِنِّي أخافُ عَلَيكُم كُلَّ مُنافِقِ الجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ يَقُولُ ما تَعرِفونَ ويَفعَلُ ما تُنكِرُونَ؛ [۱] پيامبر اسلام| به من فرمود: بر امّت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرك هراسي ندارم؛ زيرا مؤمن را از ايمانش باز داشته، و مشرك را خداوند به جهت شرك او نابود مي‌سازد. من بر شما از مرد منافقي مي‌ترسم كه دروني دو چهره، و زباني عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است». 

يعني نمي ترسم كه از ناحيه ي كفّار ضربه اي به جامعه ي اسلامي وارد شود؛ زيرا مشركي كه رسماً با عنوان كفر بيايد، مردم او را شناخته و در مقابلش مقاومت مي‌كنند و به هر حال يك روزي نابودش مي‌كنند. بيشتري خوفي كه رسول الله| نسبت به جامعه ي اسلامي دارند، از جانب منافقين است. كسي كه دورو و زبان آور باشد و با كلمات و سخنراني‌ها و نوشته هايش دل‌هاي شما را به دست آوَرَد و خود را به عنوان جزيي از شما قلمداد كند، ولي عملاً در بزنگاه‌ها كار دل پسندخويش را انجام دهد. متأسّفانه اين تاكتيك از اوّل تاريخ اسلام تا به امروز در خيلي از جاهان اثر كاربردي داشه و مردم و حتّي خواصّ را فريب داده است. همين نفاق بود كمه معاويه را نجات داد. به شهات تاريخ و به گفتار و اقرار خودش، تلاش مي‌كرد رسالت پيامبر را از بين ببرد. [۱] امّا وقتي كه به مرحله ي شكست نهايي رسيد، قرآن بر نيزه كرد. بني عبّاس به اسم خون خواهي امام حسين عليه السلام قيام كردند، امّا وقتي بر قدرت مسلّط شدند، هر كاري كه خواستند انجام دادند و مثل بني اميّه نسبت به معصومين^ و مردم، ظلم و ستم نمودند.

—پی نوشتها—–

[۱]: سوره ي بقره، آيه ي ۸۵. 

[۱]: «قالَ رَسولُ اللَّهِ|لِعَليٍّ (ع): مَن كُنتُ مَولاهُ فَهَذا عَلِيٌّ مَولاهُ. قامَ النُّعمانُ بنُ المُنذِرِ الفِهرِيُّ فَقالَ: هشذا شَيءٌ قُلتَهُ مِن عِندِكَ أو شَيءٌ أمَرَكَ بِهِ رَبُّكَ. قَالَ|: لا بَل أمَرَني بِهِ رَبِّي. فَقالَ: اللَّهُمَّ أنزِل عَلَينا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ. فَما بَلَغَ رَحلَهُ حَتَّي جاءَهُ حَجَرٌ فَأدماهُ فَخَرَّ مَيِّتاً فَأنزَلَ اللهُ تَعالَي سَألَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ». بحارالأنوار، ج ۳۷، ص ۱۳۶. 

[۱]: بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۵۸۲. 

[۱]: بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۱۶۹

آموزش و پرورش در حکومت اسلامی


آموزش و پرورش و فرهنگ

در حکومت اسلامی درهای علم و دانش، در تمام مراحل و سطوح، به روی همه مردان و زنان گشوده است و هیچ قید و شرطی ندارد، جز اینکه باید محیط تحصیل از هر نظر پاک باشد و دختران و پسران بتوانند در محیطی سالم و پاک از هر گونه آلودگی اخلاقی، با رعایت موازین اسلامی به تحصیل پردازند.
شاید تعجب آور باشد که بگوییم تحصیل کردن در تمام رشته‌های علمی، اعم از طب، کشاورزی، اقتصاد، حقوق سیاسی و اجتماعی و تخصص یافتن در تمام صنایع مورد نیاز جامعه اسلامی، فریضه حتمی و واجب کفایی است. به عبارت دیگر، بر جوانان واجب است که تا سر حد خودکفایی کامل در تمام این رشته‌ها سرمایه گذاری فکری کنند و از مغزهای وارداتی بی نیاز شوند. در غیر این صورت در پیشگاه خدا و اسلام مسئولیت دارند و در این زمینه فقهای اسلام اتفاق نظر دارند.
بر این اساس جوانان می‌توانند بر این امر تکیه کنند که تحصیل آنان عبادتی بزرگ، فریضه ای الهی و مسئولیتی مذهبی است.
اسلام در آیات مختلف قرآن، مسلمانان را از وابستگی به دیگران بازداشته است و پیامبر اسلام صریحاً به آنها که طفیلی گرایی را برای خود پذیرفته اند، لعن فرموده و آنها را دور از رحمت خدا شمرده است.
اسلام به مغزهای متفکری که برای اندوختن ثروت بیشتر، برادران مسلمان خود را رها کرده، و راهی دیار بیگانه شده اند، شدیداً اخطار می‌کند که آنها مسلمان واقعی نیستند؛ چون مسلمان واقعی کسی است که هر صبحگاهان به مشکلات جامعه اسلامی بیندیشد، نه فقط به منافع شخصی و ثروت خویش.
در حکومت اسلامی نه فقط تحصیل کردن بر همه واجب است و برنامه تحصیلات اجباری به دقت اجرا می‌شود، بلکه تعلیم دادن را نیز بر تمام آنها که قدرت تعلیم دارند، چنانچه جامعه به معلم نیازمند باشد، واجب می‌شمرد و فقهای ما همواره به آیه نفر از قرآن، احادیث اسلامی، و قاعده فقهی «لزوم حفظ نظام» در این زمینه استدلال کرده اند.
در حکومت اسلامی ثروت‌های عظیم کشور باید صرف توسعه دانشگاه‌ها و مدارس شود تا احتمال قبولی در کنکور دانشگاه فی المثل مانند احتمال قبولی در قرعه کشی بخث آزمایی و برنده شدن یک اتومبیل پر از اسکناس نباشد. بیت المال اسلامی اجازه نمی دهد که سرمایه‌های عظیم در راه جشن‌های وقیح و رسوایی به نام «جشن هنر» مصرف شود، اما از سیصد هزار شرکت کننده در کنکور دانشگاه، فقط سی هزار تن به درون این دژ افسانه ای راه یابند و بقیه سرگردان شوند یا راهی دیار بیگانه.
حکومت اسلامی وظیفه دارد مقدمات این واجب دینی یعنی تحصیل در تمام سطوح و مراحل مورد نیاز جامعه را، برای همه افرادی که توانایی مالی نداشته باشند، از بیت المال تهیه کند و هرگز مسابقه تسلیحاتی کمرشکن را تحمل نمی کند؛ هرچند خوشایند قدرت‌های بزرگ اسلحه فروش جهان نباشد.
مورخان معروف نوشته اند پیامبر اسلام برای آزاد ساختن اسیران جنگی بدر، بعضی را ملزم به پرداختن پولی کرد و بعضی را به دادن مقداری اسلحه، اما به آنها که سواد داشتند، دستور داد هر اسیر به ده کودک مسلمان، خواندن و نوشتن بیاموزند تا آزاد شوند؛ یعنی سلاح دانش، برتر از پول و اسلحه است.

منبع:بررسی فشرده ای پیرامون طرح حکومت اسلامی - ناصرمکارم شیرازی - صفحه ۳۲.