ادله نقلی اثبات ولایت فقیه

ادله نقلی اثبات ولایت فقیه

الف: دلیل قرآنی:

إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًی وَنُورٌ یَحْکمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ. [۱] امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمودند: این آیه درباره کسانی است که از سوی خداوند در ایجاد حکومت اذن دارند و اهلیت ایجاد حکومت را به آن‌ها عطا کرده است… و دسته سوم از حاکمان الهی یعنی احبار، همان علما هستند و آن‌ها غیر از دسته دوم هستند. [۲]

ب: دلیل روائی:

مقبوله عمر بن حنظله عن عمر بن حنظلة: قالت سألت ابا عبدالله علیه السلام عن رجلین من اصحابنا… قال ینظران من کان منکم ممن قدروی حدیثنا… فانی قد جعلته علیکم حاکماً. [۳] امام صادق علیه السلام در جواب پسر حنظله که از ایشان حکم رجوع به قضاوت حاکمان جور را پرسیده بودند که امام علیه السلام حکم به بطلان رجوع و حرام بودن مال کسب شده از این راه ولو به حق هم باشد فرمودند و در ادامه با فرمایشات خویش راه صحیح را نشان دادند آنجا که فرمودند: «باید نگاه کنید ببینید چه کسی است که حدیث ما را روایت کرده و در حلال و حرام ما مطالعه نموده و صاحب نظر شده است و احکام و قوانین ما را شناخته است بایستی او را به عنوان قاضی و داور بپذیرند زیرا که من او را حاکم بر شما قرار داده ام.

پی نوشتها:

[۱]: مائده/۴۴.

[۲]: البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۰۶- تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۲۳.

[۳]: الکافی، ج۱، ص۶۷. 

تعریف ولایت فقیه

تعریف ولایت فقیه

«ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس… به عبارت دیگر ولایت مورد بحث یعنی حکومت و اجرا و اداره جامعه». [۱]
فقیه کسی است که «دین را می‌شناسد، راهی را که دین برای مردم ترسیم کرده است تا بتوانند سعادت و خوشبختی و آزادی و خوشی دنیا و آخرت را به دست بیاورند او می‌شناسد و در مقابل مردم می‌گذارد. » [۲]
ولایت فقیه یعنی حاکمیت آن انسانی که در تفکر و ایمان و ایدئولوژی حاکم بر جامعه خودش از همه بهتر وارد است…
چنین انسانی می‌تواند جامعه را به فلاح نجات و تکامل مادی و معنوی برساند. [۳]

پی نوشتها:

[۱]: امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۱.

[۲]: امام خامنه ای، نیمه شعبان۱۳۷۱.

[۳]: امام خامنه ای، ۱۹/۴/۶۵.

آیا جز ولی فقیه کسی می تواند بر مردم حکومت کند؟


آیا جز ولیّ فقیه کسی می‌تواند بر مردم حکومت کند؟

ما می‌گویم: ولیّ فقیه - یعنی قانون دانِ عادل - می‌تواند بدون هیچ خطری بر مردم حکومت کند و معنای آن این است که علم و تعهّد در ولی فقیه شرط است و این چیزی است که هر انسان عاقلی برای هر صاحب مسئولیتی شرط می‌داند و گرنه طاغوت‌های ستمگر بر مردم حکومت خواهند نمود؛ و در هر زمان مردم از امام معصوم و یا ولیّ فقیه اطاعت نکردند، طاغوت‌ها حاکم بودند و خداوند در قرآن از مراجعه به آنان شدیداً منع نموده و می‌فرماید: « اللَّه ولیّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلی النور و الّذین کفروا أولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور إلی الظلمات أولئک أصحاب النار هم فیها خالدون » [1]
اکنون می‌گوییم: برای این مسأله نمونه‌های فراوانی در طول تاریخ اسلام دیده شده که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
رسول خداصلی الله علیه وآله با نزول آیه « و أنذر عشیرتک الأقربین » خویشان خود را برای اولیّن بار دعوت نمود و آنان را اطعام کرد و پس از دعوت به توحید و نبوّت خود فرمود:«کدامیک از شما به من کمک خواهد کرد تا بعد از من امام و پیشوای مردم باشد»؟ و چون چند نوبت سخن خود را تکرار نمود احدی جز امیرالمؤمنین علیه السلام اعلان آمادگی نکرد و رسول خدا از همان روز علی علیه السلام را جانشین خود معرفی نمود و نیز در آخرین جلسه ای که فرمود: «برای من قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی برای شما املا کنم که هرگز بعد از من گمراه نشوید» همه اصحاب دانستند که مقصود آن حضرت مسأله امامت و جانشین بعد از او بوده است از این رو عمر بن خطّاب آن حضرت را به هذیان گویی متّهم نمود و امامت و رهبری به دست افراد بی کفایت افتاد و شد آنچه شد، گرچه رسول خداصلی الله علیه وآله در مواقف زیادی مانند منی و غدیر و غیره برای جابر و سلمان و حذیفه و عموم مردم، ائمّه بعد از خود را به امر الهی تعیین نمود و هرگز این امر برای کسی پنهان نگردید جز کسانی که در مقام غصب خلافت بودند و منافقانه و با استبداد از مردم برای ابوبکر بیعت گرفتند واللَّه محاسبهم یوم القیامة و لهم فی الدّنیا خزی و فی الآخرة عذاب ألیم. و نتیجه این شد که افراد بی کفایت و بدون قابلیّت علمی و تفوایی بیست و پنج سال حکومت کردند و خاندان وحی را کنار زدند و خویشان رسول خدا را که باید مورد محبّت قرار می‌دادند سخت آزار دادند و…
و خلاصه سخن این است که: «هرکسی را قابلیّت رهبری و امامت امّت نیست از این رو امام حسین علیه السلام فرمود: «مجاری الأمور و الأحکام علی أیدی العلماء باللَّه» [2] یعنی: «اجرای امور و احکام الهی باید به دست علمای الهی باشد».
امام صادق علیه السلام نیز همان گونه که گذشت - در زمان بسته بودن دست او و حکومت طاغوت - فرمود: «ینظران من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا ونظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا فلیرضوا به حکماً فإنّی قد جعلته، علیکم حاکماً» [3] یعنی: «باید برای اعمال نظر و فصل خصومت کسی را که عارف به حلال و حرام ما و اهل اجتهاد در ا حکام ما باشد پیدا کنند و به گفته او راضی شوند چرا که من او را بر شما حاکم قرار دادم».
از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام به شریح قاضی که منسوب از ناحیه خلفای پیشین بود وامکان عزل او نبود فرمود: فصل خصومت مربوط به امام مسلمین است اعّم از پیامبر و یا وصّی او [و کار هر نا اهلی نیست] و شما باید از قضاوت و حکومت بترسید چرا که قضاوت و حکومت تنها حق امام عالم به قضا و عادل در بین مسلمین است. [4]
«اتّقوا الحکومة فإنّ الحکومة إنّما هی للإمام العالم بالقضاء، العادل فی المسلمین».
سؤال اینجاست که همه علمایی که قضاوت را طبق این روایت و روایات دیگر مربوط به امامت و ولایت مطلقه دانسته اند و برای فقیه جامع الشرایط نیز آن را جایز دانسته اند، و در این صورت باید برای ولیّ فقیه دخالت در همه امور جایز باشد.
از سویی علما و محدّثین بزرگ ما از متقّدمین، مانند مرحوم صدوق و شیخ طوسی و کلینی این روایات را به عنوان فتوا در کتاب‌های خود نقل کرده اند و هزگز نمی توان این مضامین را اختصاص به زمان معصومین علیهم السلام داد، و اگر کسی در روایت احمد بن اسحاق قمی که این روایت را از ناحیه مقدسه امام زمان علیه السلام نقل نموده شک کند روایاتی که به این مضمون در کتب فوق نقل شده شکّ او را برطرف خواهد نمود.
دراین اواخر نیز در رساله‌های عملیّه شیخ انصاری و آخوند خراسانی و فقیه نایینی ملاحظه می‌کنید که این فقهای بزرگوار در همه جا و در همه ابواب فقه، فقیه عادل را به عنوان حاکم شرع معّرفی نموده اند و برای تصّرف در امور صغار و اموال مجهول المالک و… مردم را به او محولّ نموده اند، در همین زمان‌ها نیز رساله‌های عملیّه مراجع مانند منهاج الصالحین آیة اللَّه عظمای حکیم و خویی، مرجع امور را به فقیه امین، و با تعبیرات ولیّ امر و کسی که ولایت عاّمه دارد و ولیّ مسلیمن و ولایت حاکم شرعی و فقیه امین، و نایب امام زمان به نبابت عامه معرّفی نموده اند.
از این رو تعبیر ولایت فقیه و حاکم شرع و امثال آن که در کتاب‌های فقهی مانند: کتاب تقلید، طهارت، صلاة، زکات، خمس، امر به معروف و نهی از منکر، مکاسب محرّمه، ابواب بیع، ربا، لُقَطَه، غصب، احیای موات، مشترکات، حَجر، ضمان، وصیّت، وقف، نکاح، متعه، طلاق، ظهار، ایلاء، و میراث به کار رفته است و ارجاع امور فوق در این ابواب به حاکم شرع دلیل ولایت فقیه و حق مالکیت اوست و جز این نمی تواند باشد.
از آنچه گذشت ظاهر می‌شود که نه تنها هیچ کدام از فقهای متقدّم و متأخّر [حتّی علمای اهل سنّت] ولایت فقیه و کارشناسی او را ردّ نکرده اند بلکه همه آنان عملاً پذیرفته اند، جز این که برخی از آنان دلیل نقلی را مدرک آن دانسته اند و برخی در ادّله نقلی شهبه نموده و به دلیل عقلی تمسّک نموده اند.
شما ببینید شیخ اعظم انصاری و فقهای دیگر، غایبین و قاصرین را تحت سرپرستی فقیه عادل قرار داده اند و هرگز اجازه نداده اند که مردم تحت ولایت و سرپرستی طاغوت‌ها و حکومت‌های ستمگر باشند. مرحوم شیخ انصاری با شبهه ای که در ادّله نقلیّه از جهت سند دارد در کتاب مکاسب ولایت فقیه را در امور یاد شده ثابت می‌داند. [5]

پی نوشتها:

[1]: بقرة / ۲۵۶

[2]: تحف العقول ص ۲۳۸

[3]: وسائل الشیعة: ۱۸ / ۹۹

[4]: وسائل الشیعة: ۱۸ / ۷

[5]: مکاسب شیخ انصاری: باب ولایت فقیه

منبع:دفاع از مقام ولایت -محمد حسینی بهارانچی - صفحه۵۱

ضرورت تشکیل حکومت اسلامی

ضرورت تشکیل حکومت اسلامی

تردیدی نیست که دستورات نجات بخش اسلام محدود به زمان معیّنی نبوده و تا قیامت ادامه خواهد یافت. خداوند نیز به تعطیل و مهجور ماندن قوانین اسلام در هیچ زمانی راضی نخواهد بود، از این رو خداوند در هر زمانی برای حفظ آیین مقدّس دین خود رهبرانی از پیامبران و جانشینان آنان علیهم السلام قرار داده است و مردم را بدون رهبر و راهنما نگذارده چنان که می‌فرماید: « و ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولاً » یعنی ما هیچ امّتی را کیفر و عذاب نخواهیم نمود تا آن که پیامبر و رسولی برای آنان فرستاده باشیم.

اکنون این نگرانی مطرح می‌شود که حفظ اسلام و اجرای قوانین حقوقی و جزایی و مالی وعبادی و… آن بدون تشکیلات و نظام و برقراری حکومت اسلامی امکان پذیر نیست از سویی امام زمان علیه السلام به مصالحی در غیبت به سر می‌برد و ارتباطی نمی توان با او برقرار نمود.

آیا در چنین شرایطی حفظ اسلام ایجاب نمی کند که در صورت امکان علما و دانشمندان دینی و فقهای شایسته بکوشند و با تبیین و تبلیغات خود مردم را برای انجام این هدف بسیج نمایند؟ 

و آیا علما می‌توانند خود را معذور بدانند و بگویند: اکنون که قدرت در دست حکومت‌های طاغوتی و ستمگر است ما وظیفه ای نداریم و تقیّه ایجاب می‌کند که ما سکوت کنیم و خود را گرفتار دست ستمگران ننماییم؟! پاسخ این سؤال برای هر مسلمان با ایمان و غیرتی روشن است، چرا که نه عقل چنین اجازه ای را می‌دهد و نه قرآن و نه سخنان وسیره معصومین علیهم السلام آن را صحیح می‌داند چرا که با نبودن یک نظام و حکومت دینی، جلوگیری از فساد و ظلم و انحراف از دین امکان پذیر نیست و قانون امر به معروف و نهی از منکر می‌گوید: در حدّ امکان باید از فساد و منکر جلوگیری نمود و گرنه فساد همه جا را احاطه می‌کند و ستمگران بر مؤمنان سلطه پیدا خواهند نمود و پس از آن از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند و دعا و نفرین خوبان مستجاب نخواهد شد.

بسیار واضح است که خداوند به چنین چیزی راضی نخواهد بود، پیامبر خداصلی الله علیه وآله و اولیای دین نیز به چنین چیزی راضی نخواهند بود، و در این زمان قطعاً امام زمان علیه السلام نیز به چنین چیزی راضی نخواهد بود [۱] از این رو تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت در صورت امکان از اوجب واجبات می‌باشد حتّی اگر امکان آن نیاز به مقدّمات و فعالیّت‌های دراز مدت داشته باشد، تحصیل آن مقدّمات نیز واجب خواهد بود و این یک امر مسلّم و غیر قابل انکاری است، چرا که حفظ اصل اسلام از هر واجبی واجب تر است، و مقدّمه آن نیز عقلاً و شرعاً واجب خواهد بود. جز این که کسی بگوید: حفظ اسلام و اجرای حدود و دستورات آن مربوط به زمان حضور معصومین علیهم السلام است و اگر ما حکومت و دولتی نداشتیم وظیفه ای نداریم!!! والبته چنین سخنی غیر معقول و بر خلاف فرموده‌های معصومین علیهم السلام می‌باشد. بلکه این یک نوع بی تفاوتی و تنبلی و رضایت به فساد و منکر و ظلم و… خواهد بود «أعاذنا اللَّه من ذلک کلّه»[۲]

برای روشن شدن این مسأله باید بگوییم: آیا حدیث «حلال محمدّ حلال إلی یوم القیامه و حرامه حرام إلی یوم القیامه» [3] و سخن امیرالمؤمنین علیه السلام: «کونا للظالم خصماً و للمظلوم نمایند؟ و آیا اگر چنین نکنند، دین خدا مهجور، و حدود الهی معطّل، و بندگان خدا گرفتار، و بدعت‌ها و فسادها آشکار نمی گردد؟ و در چنین زمانی عالم و دانشمند مورد لعنت خدا نخواهد بود؟ و آیا مردم نیز اگر از راهنمایی‌های علمای شایسته پیروی نکردند و به منکرات و ظلم‌ها و بدعت‌ها راضی شدند و نهی از منکر ننمودند، استحقاق عذاب نخواهند داشت أعاذنا اللَّه منه.

پی نوشتها:

[۱]:عن الباقرعلیه السلام قال: «ویل لقوم لا یدینون بالامر بالمعروف و النهی عن المنکر. و قال علیه السلام: بئس القوم قوم یعیبون الامر بالمعروف و النهی عن المنکر». کافی: ۵ / ۵۶

[۲]: مفاد سخنان مرحوم امام خمینی قدس سره نیز در کتاب ولایت فقیه و در سخنان دیگرشان همین معنا بود، ایشان چون به عنوان یک وظیفه شرعی به حرکت خود ادامه داد و دست ازمبارزه با طاغوت به عنوان یک وظیفه و تکلیف شرعی برنداشت و مردم نیز از او حمایت نمودند، خداوند او را یاری نمود. همانگونه که می‌فرماید: والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (عنکبوت ۶۹) و نظام جمهوری اسلامی برقرار گردید.

[3]: متن این حدیث در کافی ج ۱ / ۵۸ چنین است: «عن زرارة قال: سألت اباعبداللَّه علیه السلام عن الحلال و الحرام؟ فقال: حلال محمّد حلال أبداً إلی یوم القیامة، و حرامه حرام أبداً إلی یوم القیامة، لا یکون غیره و لا یجیی ء غیره.

منبع: کتاب دفاع از مقام ولایت - سید محمد حسینی بهارانچی - صفحه۸