موضوع: "ولایت فقیه"

حاکمیت ولایت فقیه در زمان غیبت معصوم

ولایت فقیه وحکومت اسلام

به طور كلي, پس از مراجعه فقها به كلام معصومين (ع) , براي پاسخ به مسإله تداوم ولايت و عدم آن در دوران غيبت, دو ديدگاه عمده شكل مي‌گيرد: ۱ عدم واگذاري ولايت در دوران غيبت بر اساس اين ديدگاه, ولايت به معناي حق حاكميت سياسي در دوران غيبت به هيچ كس واگذار نشده و ولايت به اين معنا تنها از آن پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) مي‌باشد. به عبارت ديگر با مراجعه به كلام معصومين, نمي توان چنين ولايتي را براي فقيه ثابت نمود. اين ديدگاه هرچند كه در دوران معصوم, ولايت را در كنار اصل آزادي قرار مي‌دهد و بدين سان, نوعي توازن را برقرار مي‌سازد; اما در دوران غيبت چنين تركيبي را نمي پذيرد. البته برخي از كساني كه ولايت فقيه را در دوران غيبت نپذيرفته اند, از مسإله اي به نام ( (جواز تصرف) ) فقيه سخن گفته اند (۱) كه در ادامه بحث به اين ديدگاه خواهيم پرداخت و رابطه آزادي و ولايت را در آن بررسي مي‌كنيم. از آنجا كه اين نوشتار, درصدد بررسي آزادي و ولايت در فقه سياسي معاصر شيعه مي‌باشد, بديهي است كه بايد به نظرياتي پرداخت كه اصل ولايت را پذيرفته اند. از اين رو, به بررسي بيشتر اين ديدگاه نمي پردازيم; چرا كه اين ديدگاه اساسا ولايت را نمي پذيرد و تداوم ولايت را باور ندارد. و به همين دليل در اينجا تنها به همين مختصر اكتفا مي‌كنيم. ۲ واگذاري ولايت در دوران غيبت اين ديدگاه بر اين باور است كه ولايت به مفهوم حق حاكميت سياسي و حق تصرف در امور ديگران در دوران غيبت واگذار شده است. با مراجعه به كلام معصومين, درمي يابيم كه آنها اين ولايت را به ديگران واگذار نموده اند. از نظر اين ديدگاه, در پاسخ به سوال اصلي مذكور, مي‌توان گفت كه دليل حكمت و لطف به دوران غيبت نيز منتقل شده و بنابراين دليل حكمت و لطف, منحصر به دوران حضور امام نيست. امام خميني (ره) در اين باره مي‌نويسد: ( (دليلي كه بر ضرورت امامت اقامه مي‌گردد, عينا بر ضرورت تداوم ولايت در عصر غيبت دلالت دارد) ) (۲) بنابراين, طرفداران اين ديدگاه سراغ كلمات معصومين رفته و تلاش مي‌كنند با استفاده از اصل ( (استظهار) ) , شخص يا اشخاصي را كه اين ولايت به آنها واگذار شده است, شناسايي كنند. بر اساس اين اصل, ضمن پذيرش فقدان نص در زمينه ولايت در دوران غيبت, به ادله مراجعه مي‌شود و تلاش مي‌شود ( (ظهور) ) ادله را اثبات نمايند و در اينجاست كه تفاسير و ديدگاههاي متعددي شكل مي‌گيرد. ديدگاههايي كه بر اين اساس شكل گرفته است, صرف نظر از اختلافات اساسي و بسيار مهمي كه دارند, دو نكته زير را مي‌پذيرند: ۱. اصل, عدم ولايت فرد بر فرد ديگر است و اثبات ولايت, نيازمند ارائه دليل معتبر و قطعي است. ۲. نصي قطعي بر ولايت در دوران غيبت وجود ندارد و آنچه موجود است, ادله اي است كه تفاسير متعددي را برمي تابد. کلیدواژه:حکومت اسلامی،ولایت فقیه،امامان معصوم(ع)

منبع:بانک جامع مقالات ولایت فقیه،آزادی و ولایت در فقه سیاسی معاصر شیعه، ص3275

 

علت مخالفت باولایت فقیه

برخي مخالفت‌ها با ولايت فقيه علّت دشمني آنهايي كه با ولايت فقيه مخالفند چيست؟ دشمني با ولايت فقيه يعني دشمني با علم و عدالت، دشمني با توانايي و فكر و مشورت. بله دشمنان اسلام، قدرت طلبان، دنياپرستان و متجاوزين به حقوق مردم، ولايت فقيه را برنمي تابند، و به صورت‌هاي مختلف مقابله مي‌كنند. انواع مخالفت‌ها در اينجا وجود دارد. صرف نظر از ساده انديشي‌ها و كج فهمي‌هاي عدّه ي كمي، برخي از افراد از اساس با اسلام مخالفند و آن را به صورت مخالفتن با ولايت فقيه بروزمی دهند. و برخي با تشيّع و برخي با روحانيّت و علماي دين مخالفند. برخیقبل از انقلاب بودند كه الآن هم به نوعي ديگر سر و كلّه شان دوباره پيدا شده، تزشان اين است: «اسلام منهاي روحانيّت». تز اسلام منهاي روحانيّت، مثل تز طبابت بدون پزشك واقعاً تعجب آور است! اسلام منهاي روحانيّت يعني پزشكي منهاي پزشك. چنين منحرفاني مي‌گويد: آقا! وقتي بيمار شدي قانون بوعلي سينا وجود دارد، تحفه ي حكيم مؤمن هست و… طب قديم بيماري شدي طبِّ هريسون وجود دارد، طبِّ سيسيل وجود دارد، نرم افزار up to date هست… اين قدر كتاب روي هم گذاشته شده، برويد خود را معالجه كنيد. كسي كه مي‌گويد اسلام بدون روحانيّت، دقيقاً مثل همين است. تازه آن كتاب‌هاي پزشكي را هم پزشك‌ها نوشته اند. و منابع اسلامي را هم علماي اسلام با فداكاري‌ها و تلاش‌هاي فرساينده حفظ كرده و تفسير نموده اند. اسلام بدون روحانيّت يعني طبِّ بدون طبيب، پزشكي بدون پزشك، معماري بدون معمار، مهندسي بدون مهندس. عدّه اي هم پيدا شدند متأسّفانه هنوز هم وجود دارند و گفتند: ما ولايت فقيه را قبول داريم؛ ولايت حضرت امام (ق) عليه السلام را هم قبول داريم؛ امّا ولايت بعد از حضرت امام را قبول نداريم. 

{أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ} [۱] «آيا 

به بخشي از كتاب، ايمان مي‌آوريد و بخش ديگر را انكار مي‌كنيد؟ ». 

مثل آن بيچاره‌هايي كه گفتند: اي پيامبر! گفتي نماز بخوانيم، روزه بگيريم، زكات بپردازيم، اينها همه را قبول داريم. امّا اينكه براي خودت جانشين تعيين كني، آن را ديگر قبول نداريم. برخي از ايشان گفتند: خدايا اگر اين حرف (جانشيني حضرت امير عليه السلام) حقّ است، از آسمان سنگي بيايد مرا نابود كند؛ كه آمد و نابودش كرد. [۱] 

بعضي گفتند: ولايتِ بعد از امام را هم قبول داريم، امّا به شرط اينكه ما هم سهمي داشته باشيم. تا آنجايي كه اينها فسادي نكرده بودند، نظام هم با آنها مدارا كرد. امّا بعد از آنكه دندان‌هاي طَمعشان را تيزتر كردند و مي‌خواستند به حقوق مردم و حدود اسلامي تجاوز كنند، رهبري و مردم در مقابل آنها ايستادند. در اينجا بود كه حتّي گروه اخير گفتند: ما ديگر ولايت فقيه را قبول نداريم. در حقيقت سخن آنها اين بود: وقتي كه ولايت فقيه بخواهد جلوي منافع نامشروع ما را بگيرد، ديگر آن را قبول نداريم. بلكه برخي از آنان به نوعي آشكارا و زشت به اين سخن تصريح كرده بودند. و گروه ديگري كه از همه خطرناك ترند مي‌گويند: ما ولايت فقيه را 

قبول داريم، امّا بيايم محتوا را خالي كنيم. شعار حمايت از ولايت فقيه را سر داده، امّا در عمل مطيع اوامر او نباشيم. اين ترفند، خيلي خطرناك است. اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌فرمايد: 

«ولَقَد قالَ لِي رَسولُ اللَّه|: إنِّي لا أخافُ عَلَي أمَّتِي مُؤمِناً ولا مُشرِكاً أمّا المُؤمِنُ فَيَمنَعُهُ اللَّهُ بِإيمانِهِ وأمّا المُشرِكُ فَيَقمَعُهُ اللَّهُ بِشِركِهِ ولَكِنِّي أخافُ عَلَيكُم كُلَّ مُنافِقِ الجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ يَقُولُ ما تَعرِفونَ ويَفعَلُ ما تُنكِرُونَ؛ [۱] پيامبر اسلام| به من فرمود: بر امّت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرك هراسي ندارم؛ زيرا مؤمن را از ايمانش باز داشته، و مشرك را خداوند به جهت شرك او نابود مي‌سازد. من بر شما از مرد منافقي مي‌ترسم كه دروني دو چهره، و زباني عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است». 

يعني نمي ترسم كه از ناحيه ي كفّار ضربه اي به جامعه ي اسلامي وارد شود؛ زيرا مشركي كه رسماً با عنوان كفر بيايد، مردم او را شناخته و در مقابلش مقاومت مي‌كنند و به هر حال يك روزي نابودش مي‌كنند. بيشتري خوفي كه رسول الله| نسبت به جامعه ي اسلامي دارند، از جانب منافقين است. كسي كه دورو و زبان آور باشد و با كلمات و سخنراني‌ها و نوشته هايش دل‌هاي شما را به دست آوَرَد و خود را به عنوان جزيي از شما قلمداد كند، ولي عملاً در بزنگاه‌ها كار دل پسندخويش را انجام دهد. متأسّفانه اين تاكتيك از اوّل تاريخ اسلام تا به امروز در خيلي از جاهان اثر كاربردي داشه و مردم و حتّي خواصّ را فريب داده است. همين نفاق بود كمه معاويه را نجات داد. به شهات تاريخ و به گفتار و اقرار خودش، تلاش مي‌كرد رسالت پيامبر را از بين ببرد. [۱] امّا وقتي كه به مرحله ي شكست نهايي رسيد، قرآن بر نيزه كرد. بني عبّاس به اسم خون خواهي امام حسين عليه السلام قيام كردند، امّا وقتي بر قدرت مسلّط شدند، هر كاري كه خواستند انجام دادند و مثل بني اميّه نسبت به معصومين^ و مردم، ظلم و ستم نمودند.

—پی نوشتها—–

[۱]: سوره ي بقره، آيه ي ۸۵. 

[۱]: «قالَ رَسولُ اللَّهِ|لِعَليٍّ (ع): مَن كُنتُ مَولاهُ فَهَذا عَلِيٌّ مَولاهُ. قامَ النُّعمانُ بنُ المُنذِرِ الفِهرِيُّ فَقالَ: هشذا شَيءٌ قُلتَهُ مِن عِندِكَ أو شَيءٌ أمَرَكَ بِهِ رَبُّكَ. قَالَ|: لا بَل أمَرَني بِهِ رَبِّي. فَقالَ: اللَّهُمَّ أنزِل عَلَينا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ. فَما بَلَغَ رَحلَهُ حَتَّي جاءَهُ حَجَرٌ فَأدماهُ فَخَرَّ مَيِّتاً فَأنزَلَ اللهُ تَعالَي سَألَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ». بحارالأنوار، ج ۳۷، ص ۱۳۶. 

[۱]: بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۵۸۲. 

[۱]: بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۱۶۹

مقبولیت ولایت فقیه ومردم

مقبوليت ولايت فقيه و مردم 

مقبوليت عمومي در دوران ولايت ائمه معصومين - عليهم السلام - شرط به فعليت درآمدن و تحقق خارجي و عيني مشروعيت ولايت آنان مي‌باشد و به دليل عصمت، آن امامان معصوم (عليه السلام) داراي مشروعيت الهي در هر دو جنبه «حقانيت و «قانونيت بوده و راي مردم در ثبوت چنين مشروعيتي تاثيري ندارد.

نقش مردم و مقبوليت عامه در عصر غيبت، براي طرفداران نظريه مشروعيت الهي ولايت فقيه كه ولي فقيه را بلا واسطه منصوب از جانب شارع مي‌دانند، بدون كم و كاست همانند همان نقشي است كه در دوران امامت و ولايت ائمه اطهار (عليه السلام) ايفا مي‌شود. و چون مشروعيت حكومت تنها با نصب الهي تامين مي‌شود، مردم فقط «وظيفه و «تكليف پذيرش ولايت و حكومت فقيه واجد شرايط را بر عهده دارند.

در نقطه مقابل، طرفداران نظريه مشروعيت مردمي ولايت فقيه كه منكر هرگونه نصب الهي براي فقيه عادل هستند معتقدند در عصر غيبت، هر چند مردم نمي توانند به غير واجدين شرايط مراجعه كنند اما براي اعمال حاكميت فقيه واجد شرايط و يا همان جنبه مقبوليت هم چون هيچگونه نصب الهي در كار نيست لذا هيچ اجبار و تكليفي هم در كار نيست بلكه مقبوليت ولايت فقيه صرفا حق مردم است. اما در نظريه ولايت الهي - مردمي فقيه به دليل آنكه در مشروعيت قانوني ولايت فقيه منشا دوگانه اي تصور مي‌شود لذا «مقبوليت عامه، هم «حق مردم است و هم «تكليف آنان. «حق مردم است زيرا مادامي كه مردم نسبت به اعمال حكومت يك فقيه واجد شرايط رضايت نداشته باشند و بر اطاعت وي گردن ننهند، او به دليل آنكه فاقد مشروعيت مردمي است نمي تواند در اين منصب قرار گيرد.

از سوي ديگر، «تكليف مردم است زيرا در صورتي كه مردم نسبت به ولايت فقيه واجد شرايط رضايت داشته باشند و او را براي اين مقام تعيين كرده باشند، چنين فقيهي علاوه بر «مشروعيت مردمي داراي «مشروعيت الهي هم هست در نتيجه اطاعت از او نوعي «وظيفه و «تكليف محسوب مي‌شود. البته ممكن است گفته شود كه در لابه لاي كلمات طرفداران ولايت انتخابي فقيه علاوه بر «حق، از «تكليف مردم هم سخن به ميان آمده است. اما بايد دانست كه بر اساس مفاد نظريه آنان، جز رجوع به افراد واجد شرايط در عصر غيبت براي انتخاب حاكم مورد نظر خويش، تكليف شرعي ديگري متوجه مردم نیست.

نویسنده کتاب:مصطفی کواکبیان .

ولی فقیه وبصیرت و روشن بینی

بصیرت و روشن بینی

بصیرت و روشن بینی برای ولی فقیه لازم است؛یعنی زمانی که به دلیل شبهات، تشخیص سره از ناسره و حق و باطل برای مردم حتی خواص سخت و ناممکن باشد،امام امت با روشن بینی بتواند آن ها را از یکدیگر تشخیص بدهد.راهکار این بصیرت و روشن بینی را خداوند در قرآن کریم چنین بیان می‌ فرماید:«یا ایها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا(انفال:29) ای کسانی که ایمان آورده اید،اگر تقوای الهی پیشه کنید،خداوند برای تشخیص حق از باطل،به شما روشن بینی می دهد».
امام خامنه‌ای بر اثر تقوا و پرهیزگاری توانسته به معرفت هایی دست یابد و روشن بینی هایی را بروز دهد که حیرت همگان را برانگیزاند.وقتی در جنگ سی و سه روزه عرصه بر حزب الله لبنان تنگ می شود،سید حسن نصرالله با دوستانش تصمیم می گیرند عقب نشینی کنند.پس از این جمع بندی به ایران می آیند و با مسئولان ایران در این باره مشورت می کنند و باز هم به این نتیجه می رسند.ایشان در این باره می گوید:
خدمت حضرت آقا رسیدیم. شرایط را به ایشان توضیح دادم. وقتی طرح عقب نشینی را مطرح کردم،آقا فرمودند:«شما حق عقب نشینی ندارید». من گفتم:«با مسئولان ایرانی صحبت کردیم.»ایشان فرمودند:«اشتباه کردند.شما حق عقب نشینی ندارید. بروید مقاومت کنید».وظیفه شرعی ما تبعیت بود و گفتم:«چشم.مقاومت می کنیم».در دلم گفتم ما شهید می شویم و این جریان می خوابد.
نماز ظهر به امامت حضرت آیت الله خامنه‌ای خواندیم.ایشان بین نماز ظهر و عصر به ما رو کردند و فرمودند:«عن قریب شما پیروزی را خواهید دید و همه شما در این پیروزی زنده خواهید ماند».این نوید در دل ما بود و به لبنان رفتیم و مقاومت کردیم، تا اینکه عقب نشینی فضاحت بار دشمن اتفاق افتاد.با خود گفتم:آقا دو تا نوید به ما دادند:یکی نوید پیروزی و دومی نوید زنده بودن ما که در این پیروزی بود.پس از پیروزی دیدم تمام کسانی که در آن دیدار حضور داشتیم، زنده ایم.


منبع:کتاب جلوه آفتاب،علی احمدی خواه،ص351
گردآورنده:معصومه آزادی

1 2